معرفی 4 کتاب در حوزه کارآفرینی
اسرار چرخیدن چرخ شرکت های بزرگ چیست؟
بسیاری از کارآفرینان بزرگ جهان با نگارش زندگی نامه های خود یا کتاب هایی درباره روش های مدیریتی و زندگی تلاش می کنند تا دیگران را راهنمایی کنند و البته بسیاری از نویسندگان بزرگ جهان هم سراغ کارآفرینان می روند تا راوی زندگی آن ها برای دیگران باشند. در این بخش به معرفی چهار کتاب که در حوزه کارآفرینی، مدیریت اجتماعی و مدیریت کسب و کار منتشر شده است؛ می پردازیم. کتاب هایی که می توانند راهنمای خوبی برای مدیریت کسب و کار باشند و نکات راهنمای بسیاری برای علاقه مندان به کارآفرینی داشته باشند.
رمز و رازهای سه کارآفرین بزرگ جهان
بیل گیتس، اندی گرو و استیو جابز بین سال های 1968 تا 1973 شرکت های بسیار مهمی را راه اندازی کردند. این بنگاه ها که فعالیتشان معطوف به فناوری سطوح بالاست تاکنون درآمدی بیش از یک تریلیون دلار نصیب خود کرده و زندگی همه ما را تغییر داده اند. آنان واقعا چگونه به این دستاوردها رسیده اند؟ کتاب « قواعد استراتژی پنج آموزه جاودان از بیل گیتس، اندی گروه و استیو جابز» به دنبال پاسخ به این سوال است. کتابی که را دیویدیوفی و مایکل کوسومانو نوشته اند و دردانه داوری آن را به فارسی ترجمه و انتشارات افرند آن را منتشر کرده است. این کتاب پنج فصل دارد که شامل مورادی همچون:«نگاه تان به آینده و استدلال تان بر مبنای آموخته های قبلی باشد، شرط بزرگ ببنددید، اما روی شرکت شرط بندی نکنید، سازمان خود را به گونه ای شکل دهید که خودتا رکن اصلی باشید و...» می شود. همچنین یک بخش این کتاب به نتیجه گیری اختصاص پیدا کرده است با این عنوان:« درس هایی برای نسل آینده» در بخشی از این بخش آمده است:« چه چیزی یک استراتژیست ماهر می سازد؟ چه چیزی باعث می شود برخی مدیران عامل و کارآفرینان در عصر خود از سایرین برتر باشند؟ آرمان ما در این کتاب همواره این بوده است که عهده پاسخ به این پرسش ها برآییم و کتاب راهنمایی حاوی بهترین روش ها ارائه دهیم. ما بعد از دهه ها مطالعه بیل گیتس، اندی گرو و استیو جابز و شرکت های آن ها، مجموعه ای از قواعد را استخراج کرده ایم که در برگیرنده اصولی هستند که آن ها برای رهبری شرکت هایشان به کار می گرفتند...»
همچنین در بخش دیگری از این کتاب آمده است:« استراتژیست های چیره دست رویکرد متفاوتی در پیش می گیرند. آن ها به جای نگاه به گذشته و یافتن استدلال برای آینده، نگاه به آینده دارند و در گذشته به دنبال دلیل می گردند. استراتژیست های ماهر تا حدی نظریه پردازان بازی و تا حدی شطرنج بازان توانمندی هستند. آن ها با رویکردی آینده نگر، تعیین می کنند که می خواهند شرکت هایشان در آینده ای مشخص کجا باشد، سپس عقب گرد می کنند تا بفهمند چه کاری باید قبل از آن آینده مشخص انجام دهند که کسب و کارشان را در آینده بدان جا برساند. این گونه است که تمرکز این افراد بر ساخت آینده است. پیش بینی و شکل دادن به آینده در صنایعی که به سرعت در حال رشد هستند، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. در چنین صنایعی تفاوت میان نیم قدم جلوتر بودن از سایرین و در کنار آن ها بودن به مثابه تفاوت میان در اوج قدرت بودن و شکست خوردن است. بیل گیتس، اندی گرو و استیو جابز بخش قابل ملاحظه ای از موفقیت خود را مدیون این درک و قابلیت خود می دانستند و این گونه بود که همواره می توانستند از مشتریان و رقبا جلوتر باشند.»
کتاب « قواعد استراتژی پنج آموزه جاودان از بیل گیتس، اندی گروه و استیو جابز» در کنار راهنمایی شما در امور اقتصادی و مدیریت مجموعه و شرکت های تولیدی صنعتی و... می تواند نکات آموزنده بسیاری هم برای زندگی روزمره در اختیاراتان بگذارد و با رازهای موفقت بزرگ ترین کارآفرینان جهان آشنایتان کند.
20 نکته کارآفرینی و 20 کارآفرین
« شما هم می توانید کار آفرین باشید» کتابی است که به 20 نکته اساسی که هر کارآفرین تازه کار باید بداند، می پردازد. کتابی که راشل بریج نویسنده کتاب پرفروش « چگونه موفق شدم» نوشته و محمد محقق به فارسی ترجمه کرده است و انتشارآوین نیز آن را به چاپ رسانده است. یکی از جذابیت های مهم این کتاب این است که در کنار هر یک از 20 نکته که محور اصلی کتاب را شکل می دهد به زندگی و معرفی یکی از کارآفرین هم می پردازد. مثلا در کنار بیان نکته «نام مناسبی برای شرکت خود انتخاب کنید» به معرفی شرکت بارکد ورهاوس و بنیانگذار آن راس لی پرداخته است. از جمله نکته های مهمی که در این کتاب برای کارآفرینان بیان شده می تواند به:« به دنبال زمینه کاری مناسب بگردید، در مورد اهدافتان شفاف باشید، با یک مشاور در تماس باشید، زمینه ای را انتخاب کنید که توسعه پذیر باشد، تعهد خود را محک بزنید و...»
راشل بریج نویسنده کتاب که ویراستار یک روزنامه بریتانیایی است در مقدمه نوشته:« طی چند سال اخیر با بسیاری از کارآفرینان فوق موفق درباره رمز موفقیتشان صحبت کرده ام. درباره جاهایی که درست عمل کردند، جاهایی که اشتباه کردند، روش هایی برای غلبه بر مشکلات اتخاذ کردند و آموخته هایشان از تجربیاتشان. پس از سال ها صحبت و همنشینی با کارآفرینان موفق متوجه شدم که هر چند هر کارآفرین شیوه منحصر به فرد خود را دارد ولی مسیری که همه کارآفرینان به سمت موفقیت طی می کنند دارای ویژگی های مشترکی است. این ویژگی ها برای کارآفرینان تازه کار بسیار سودمند و کارگشا خواهد بود.»
همچنین در بخشی دیگری از کتاب آمده است:« بزرگ ترین اشتباهی که صاحبان مشاغل کوچک مرتکب می شوند، رقابت با شرکت های بزرگ است. در صورتی که راز موفقیت در این است که به هیچ وجه با آن ها وارد رقابت شانه به شانه و رو در رو نشوید. به جای تلاش برای رقابت با سازمان های بزرگی که از لحاظ مالی بسیار از شما بهتر، سعی کنید جریان را به آرامی به سمت دلخواه خود هدایت کنید. خدمات را طوری ارائه دهید که سازمان ها و شرکت های بزرگ نخواهند و یا نتوانند با شما وارد رقابت شوند...»
داستان وال مارت
سم والتون بنیانگذار وال مارت بزرگترین مجموعه فروشگاه های زنجیره جهان می گوید:« به احتمال زیاد در دنیا، من بهترین مذاکره کننده نیستم؛ چرا که فاقد توانایی در بیرون کشیدن آخرین دلار هستم.» چارلز فیشمن روزنامه نگار شناخته شده در زمینه تجاری و اقتصادی توانسته به دیوار اسرار شرکت وال مارت ( بزرگ ترین مجموعه فروشگاه زنجیره ای در جهان) نفوذ کند و به دسته ای از مدیران اجرایی سابق این شرکت و نیز مدیرانی که در شرکت های شناخته شده که به وال مارت جنس می فروشند دست پیدا کند وتجربه هایش را در کتاب « داستان وال مارت» بنویسد. او در این کتاب به اسرار ناگفته از بزرگترین فروشگاه زنجیره ای جهان پرداخته و اینکه روش کار قدرتمندترین شرکت دنیا چیست و اینکه چگونه این شرکت اقتصاد آمریکا را دگرگون ساخت؛ در یک جمله او به دنبال این پاسخ است که تاثیر وال مارت بر اقتصاد جهان چیست و این مجموعه چگونه اداره می شود.
کتاب « داستان وال مارت» را مجید نوریان ترجمه کرده و انتشارات مبلغان به چاپ رسانده. این کتاب دارای 9 فصل است از جمله چه کسی می دانست که خرید کردن این قدر اهمیت دارد، مردی که به وال مارت پاسخ منفی دارد، درباره وال مارت عملا چه چیزی می دانیم؟ و...»
در بخشی از این کتاب نوشته شده:« وال مارت دیگر فقط یک فروشگاه، یا بنگاهی عظیم، یا یک پدیده نیست. وال مارت شکل دهنده جایی است که ما خرید می کنیم. محصولاتی که می خریم و بهایی که می پردازیم. حتی برای کسانی که هیچ وقت در آنجا خرید نمی کنند. این شرک به اعناق عملیاتهای شرکت هایی نفوذ می کند که تامین کننده اش هستند و نه تنها آن ها می فروشند را تغییر می دهد بلکه نحوه بسته بندی و ارائه شدن آن محصولات، و نحوه زندگی کارگران کارخانه ها را که این محصولات را می سازند تغییر می دهد، حتی در مواقعی کشورهایی را که این کارخانه ها در آن ها قرار دارند را تغییر می دهد. وال مارت به دور تا دور کره زمین دسترسی دارد، کار و زندگی افرادی را که در چین اسباب بازی می سازند، یا در شیلی قزل آلا پرورش می دهند یا در بنگلادش لباس می دوزند، تغییر می دهد هرچند که ممکن است آن ها هیچ وقت در عمر خود از یک فروشگاه وال مارت دیدن نکنند...»
شرکت های ژاپنی و مدیریت خانوادگی
« ساخت ژاپن» کتابی ایست که آکیو موریتا بنیانگذار شرکت سونی درباره رمز و راز موفقیت شرکت های ژاپنی به نگارش درآورده است؛ او داستان این کتاب و تجربه های کاری اش را از روزهایی شروع می کند که ژاپن در زیر بمباران های دشمن در جنگ جهانی دوم به زانو در آمده و هیروشیما و چند شهر دیگر این کشور به آتش کشیده شده اند و آمریکا این کشور را با بمب های اتمی زیر و رو کرده است. پس از ویرانی های جنگ جهانی موریتا و ایبوکا در زیر زمین ساختمان بمبارن شده، فروشگاه بزرگی در توکیو پایه های اولیه شرکتی را استوار کردند که اکنون تولیداتش حتی بازارهای ایالات متحده را نیز تسخیر کرده است، شرکت سونی. در این کتاب نویسنده ( بنیانگذار سونی) با نگاهی توصیفی و تحلیلی به فراینده توسعه ژاپن و بررسی موشکافانه روند پیشرفت تکنولوژی برتر، به ویژه تولیدات سونی، سعی می کند شیوه مدیریت ژاپنی را با شیوه مدیریت حاکم در کشورهای صنعتی به خصوص آمریکا مقایسه کند. آن گاه از مدیریت ژاپنی به عنوان « مدیریت خانوادگی» نام می برد که کارکنان هر شرکتی به عنوان عضو آن خانواده به شمار می آیند.
« کتاب مدیریت و موفقیت، ساخت ژاپن» را پوسف نراقی ترجمه کرده و انتشارات شرکت سهامی انتشار چاپ کرده است. این کتاب 9 فصل دارد و هر فصل از چند بخش تشکیل شده است، از جمله سر فصل های این کتاب می تواند از:« تکنولوژی: تمرین بقا، رقابت: انگیزه فعالیت های اقتصادی در ژاپن، مدیریت: ترویج احساس خانوادگی و...» نام برد. در بخشی از فصل پنجم کتاب درباره انتخاب نام سونی برای شرکت آکیو موریتا نوشته:« در مسافرت نخست خود به خارج در سال 1953 متوجه شده بودم که نام کامل ما توکیو نسوشین کوگیو کا بشی کی کا یشا، نام خوبی برای گذاشتن روی محصولات نبود. این نام زبان را گیر می انداخت. حتی در ژاپن گاهی ما مخفف آن، توتسوکو را به کار می بردیم، اما هنگامی که در آمریکا بودم متوجه شدم که هیچ کس نمی تواند این گونه نام ها را تلفظ کند. ترجمه انگلیسی شرکت مهندسی مخابرات توکیو نیز بیش از حد بد ترکیب بود. مدتی از توکیو تله تک استفاده کردیم اما سپس متوجه شدیم که در آمریکا یک شرکت معروف است به نام تله تک؛ به نظرم رسید که نام شرکت ما احتمال معروفیت نخواهد داشت، مگر اینکه یک چیز ابتکاری ارائه دهیم. همچنین فکر کردم که هر نام تازه ای پیدا کنیم، باید دو کار انجام دهد؛ بدیم معنا که هم نام کمپانی ما و هم « علامت تجاری ما باشد. بدین طریق مجبور نبودیم که برای تبلیغات هر دو آ« ها دو هزینه بپردازیم...»
در بخش دیگری از این کتاب نوشته شده:« هنگامی که شما کارمندان آماده، باهوش و پر انرژی در شرکت خود دارید، گام بعدی ایجاد انگیزه در آنان است که خلاقیت داشته باشند. مدت طولانی ژاپنی ها معروف بودند که مقلد و دنباله رو هستند تا خلاق و مبتکر. اما به نظرم، بیان اینکه صنایع ژاپن در چهل سال گذشته هر آ«چه که انجام داده چیزی جز خلاقیت بوده، حرف ابلهانه ای است. کارهایی که در تکنولوژی زیستی انجام گرفته، مواد جدید نظیر سرامیک و الیاف، وسایل تصویری الکترونیک و دیگر زمینه ها همه گویای خلاقیت صنایع ژاپن است.»
ولی خلیلی/ منبع:آینده نگر
Comments