ارسال پاسخ

۲۷ اسفند ۱۴۰۲
لینک صفحه: http://pvcas.ir/n6768

pvc-asso.ir

پنج دلیلی که شرکت‌ها را در تله شکست می‏‏‌اندازد

می‏‏‌گویند «موفقیت مدعیان زیادی دارد، اما شکست را کسی گردن نمی‌گیرد.» اما این گفته درباره شرکت‌ها درست نیست، زیرا علاوه بر بی‏‏‌تجربگی بنیان‌گذار شرکت، دلایل فراوانی برای شکست شرکت‌ها وجود دارد. با درک علل شکست شرکت‌ها می‌توان به رهبرانشان کمک کرد که بدانند چه کاری را چرا، چه وقت و به چه ترتیب انجام دهند و چگونه درست‏‏‌ترین گزینه‏‏‌ها را برای شرکتشان انتخاب کنند.

معمولا داده‌‌‌های موثق مربوط به علل شکست شرکت‌ها را نمی‌توان به آسانی به دست آورد. مرکز استرالیایی رشد کسب‌و‌کار (ACBG)، در سال‌های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۸ از صدها مدیرعامل درباره اینکه آیا در کسب‌و‌کار خود شکست عمده‌‌‌ای را تجربه کرده‌‌‌اند یا نه پرس‌و‌جو کرده است. حدود ۲۴‌درصد از آنها پاسخ مثبت دادند و ۲۵۳ دلیل برای شکست‌‌‌هایشان ذکر کردند. پس از تجزیه و تحلیل، مشخص شد که ۷۰‌درصد از شکست شرکت‌ها به پنج دلیل زیر بوده‌‌‌اند.

 

۱- تحقیقات بازار، بازاریابی و فروش ضعیف

تعداد حیرت‌‌‌آوری از مدیران عامل اظهار کردند که به اندازه کافی تحقیقات بازار انجام نداده‌‌‌اند و درکی از اندازه بازارهایی که می‌‌‌کوشیدند به آنها وارد شوند نداشتند. آنها محصولات و خدمات خود را توسط بازار صحه‌‌‌گذاری نمی‌‌‌کردند و پیش از هزینه کردن برای بازاریابی اقدام به بررسی تناسب محصول- بازار نمی‌‌‌کردند. در نتیجه خود را در میانه بازاری کوچک می‌‌‌یافتند، از پویایی و تغییرات بازار حیرت‌‌‌زده می‌شدند و نمی‌‌‌دانستند چگونه روی مزیت‌‌‌های خود تمرکز کنند. آنها در مقایسه با رقبا جایگاه غلطی برای محصولات و خدمات خود تعیین می‌‌‌کردند و بسیار دیر می‌‌‌فهمیدند که دیگر تقاضای زیادی برای محصولات و خدمات‌شان وجود ندارد.  مهارت‌‌‌های فروش نیز در این شرکت‌ها کافی نبوده است. آنها نمی‌‌‌دانستند چگونه پایگاهی از مشتریان بالقوه ایجاد کنند و نتوانستند مشتریانی بیابند که کالا یا خدمات شرکت برای آنها حاوی ارزش باشد و حاضر باشند برای آن پول بپردازند. همچنین چرخه فروش طولانی بوده، تلاش‌‌‌های فروش بی‌‌‌هدف و نیروهای فروش فاقد تعهد کافی بودند. استفاده از شاخص‌‌‌های اندازه‌‌‌گیری عملکرد و اعمال بازخورد نیز در این شرکت‌ها مرسوم نبوده است.

 

۲- مدیریت مالی ناکافی

دلایل مالی شکست شرکت‌ها عمدتا ناشی از دو موضوع بود. اول آنکه اغلب مدیران عامل اقرار می‌‌‌کردند که فاقد دانش مالی لازم برای راه‌‌‌اندازی و پیشبرد یک شرکت بوده و اینکه کنترل‌‌‌های مالی کافی اعمال نمی‌‌‌کردند و حتی به اختلاس‌‌‌هایی که رخ داده بود اشاره کردند. برخی گفتند که با اجرای پروژه‌‌‌هایی که از نظر مالی بیش از حد خوش‌بینانه بود موافقت کرده بودند و مدل‌‌‌های هزینه‌‌‌ای نادرست و سربار بالایی داشته‌‌‌اند. گروهی از افزایش قیمت کالا و خدمات در زمان افزایش هزینه‌‌‌ها غافل شده بودند و برخی نیز تاثیر رشد سریع شرکت را روی جریان نقدی آن پیش‌بینی نکرده بودند. موضوع دوم، فقدان سرمایه لازم برای رشد بود. کاهش سرمایه مداوم، ناتوانی در جذب سرمایه از خارج از شرکت، وابستگی بیش از حد به یک مشتری، ناتوانی در ایجاد سود لازم برای سرمایه‌گذاری و بالاخره مدیریت ضعیف یک پروژه که می‌توانست درها را به سوی شرکای استراتژیک باز کند، مشکلاتی بوده‌‌‌اند که توان شرکت‌ها را برای سرمایه‌گذاری روی رشد محدود کردند.

 

۳- غافلگیری توسط عوامل بیرونی

عوامل بیرونی، وقایع یا تصمیماتی هستند که مدیرعامل کنترلی روی آنها ندارد، اما می‌توانند اثر جدی بر شرکت بگذارند. فجایع طبیعی، ریزش بازارها، تغییر در قوانین مالیاتی، نکول غیرمنتظره در پرداخت‌‌‌ها، تغییر سیاست خرید مشتریان و نوسان نرخ ارز از این جمله‌‌‌اند. مدیران عامل شرکت‌های در حال رشد باید از ریسک‌‌‌های مربوطه آگاه باشند، زیرا پدیده‌‌‌های بیرونی، به‌ویژه هنگامی که مدیرعامل در تلاش برای توسعه شرکت است می‌توانند به کابوس تبدیل شوند. بنابراین، علاوه بر برنامه توسعه، مدیرعامل به استراتژی‌‌‌های کاهنده ریسک نیز نیاز خواهد داشت.

 

۴- مهارت‌‌‌های ضعیف مدیریتی

بسیاری از مدیران عامل به ضعف رهبری سازمانی، فقدان تمرکز و نداشتن چشم‌‌‌انداز و مهارت‌‌‌های ضعیف ارتباطی خود اذعان داشتند. آنها شرکت‌ها را بدون درک شرایط جاری و بدون آمادگی برای گام‌‌‌های بعدی اداره کردند و از دانش حرفه‌‌‌ای برای رهبری سازمان و مدیریت یک شرکت در حال رشد بی‌‌‌بهره بوده‌‌‌اند. برخی معتقد بودند که از مدیران خود مسوولیت کافی نخواسته‌‌‌اند و برخی حتی به نداشتن دانش اداره روزانه یک شرکت اعتراف کردند.

 

۵-فقدان برنامه‌‌‌ریزی و اجرا

وظیفه شماره یک مدیرعامل، تعیین جهت‌‌‌گیری سازمان است اما تعداد کمی از آنها یک بیانیه ماموریت خوب یا یک چشم‌‌‌انداز سه‌ساله نوشته بودند. حتی تعداد کمتری برای نوشتن برنامه‌‌‌ها، فکر درباره آینده، آمادگی برای فرصت‌‌‌های رشد یا محاسبه ریسک‌‌‌های توسعه، وقت صرف کرده بودند. آنها حتی اگر برنامه‌‌‌ای را شروع می‌‌‌کردند، پیگیری و اجرا نمی‌‌‌شد و آن را به عوامل اجرایی مانند نظارت ضعیف، مشکلات مربوط به شرکا، مشکلات محصول، استراتژی‌‌‌های غلط، کارکنان نامناسب و... نسبت می‌‌‌دادند.  بنابراین گرچه می‌‌‌گویند بخت با شجاعان یار است، اما پیداست که برای احتراز از شکست در کسب و کار، به چیزی بیشتر از شجاعت و شانس احتیاج داریم.

منبع: Entrepreneur Asia Pacific

مترجم: کامران اکبری

نظرات

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد